راهی نو

راهی نو

یک روزی یه جایی یه کسی یه چیزی صبر داشته باش
راهی نو

راهی نو

یک روزی یه جایی یه کسی یه چیزی صبر داشته باش

چهرهء تو ، آخرین دروغ ساده بود

ادعای ماندن سخت بود..

 

ادعای رفتن آسان..

 

و ادعای عشق ساده ترین سلام تو..

 

فاصله ها تنهایم گذاشتند..

 

نه از تنهایی می ترسم و نه از فاصله..

 

چهره ی تو آخرین دروغ ساده بود..

ایکاش دوستم میداشتی

تمام روزها

روی تنهاییم راه می روم

به همه جا نگاه می کنم

مدام

خورشید

از لای پنجره نمی تابد به اتاق

و پروانه

پریدن را لای کتاب جا گذاشته است

ای کاش می توانستم

آبی آسمان رابیاورم توی شعرم

ای کاش

دوستم می داشتی

دستی تکان بده، حالا که میروی

دستی تکان بده حالا که می روی

دلتنگ می شوم تنها که میروی

پیشانیت اگر خط خوردگی نداشت

می خواندمش که تو... تو با که میروی

نفرین نمی کنم شاید ببینمت

دنیا به کام تو هر جا که میروی

یک لحظه صبر کن شاید ندیدمت

دستی تکان بده حالا که میروی

خداوندااااااااا

من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.
می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد. هر آن چه گفتم باور
کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت. هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر
شد.*

ادامه مطلب ...