راهی نو

راهی نو

یک روزی یه جایی یه کسی یه چیزی صبر داشته باش
راهی نو

راهی نو

یک روزی یه جایی یه کسی یه چیزی صبر داشته باش

خوش باش، هم به جای خودت، هم به جای من

 

خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های من

من خسته‌ام! طلوع کن امشب برای من

 

می‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو

حالا بریز هستی خود را به پای من

 

وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند

خوش باش هم به جای خودت هم به جای من

 

تو انعکاسِ من شده‌ای... کوه‌ها هنوز

تکرار می‌کنند تو را در صدای من

 

آهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کس

در شهر نیست باخبر از ماجرای من

 

شاید که ای غریبه تو همزاد با منی

من... تو... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من

کسی به باران عادت نمیکند

 

گوش کن به نت هایی که پشت پنجره ات می خورند:با...را...

 

 

باران باش

 

 

کسی به باران عادت نمی کند

 

 

هر بار که بیاید خیس می شوی...

من عادت دارم....

من عادت دارم نگاه کنم به آدمهایی که از دور می آیند

 

تا آن زمان که ثابت شود

 

"تو" نیستند...

...اما یادت باشد

با خواب هایم قهر کرده ای؟

آخرین بار که دیدمت
 
چمدان خاطرَت را
 
با لبخندی تلخ
 
بستی و رفتی.

سهمم را از تو نخواستم،
 
اما
 
یادت باشد،
 
امید های مرا
 
بدون آنکه از من بپرسی،
 
با خود بردی.

واژه های کودن و گستاخ و شکست خورده...!

موسی و پیروانش می گذرند

از باریکه نوری که بر سقف است

پس من به فرعون می مانم

که قرن هاست در تاریکی اش غرق شده

همراه با ارتشی

از واژه های کودن و گستاخ و شکست خورده...!