راهی نو

راهی نو

یک روزی یه جایی یه کسی یه چیزی صبر داشته باش
راهی نو

راهی نو

یک روزی یه جایی یه کسی یه چیزی صبر داشته باش

تمام هستی من را نگاهت آتش زد

 

منم که سرخی سیب تو کار دستم داد

و یک سلام غریب تو کار دستم داد

 

هنوز چوب نجابت نخورده بودم که

سکوت چشم نجیب تو کار دستم داد

 

خیالت از سر من دست بر نمی دارد

گمان کنم که فریب تو کار دستم داد

 

چقدر حس قشنگی است سوختن از عشق

چقدر ساده لهیب تو کار دستم داد

 

تمام هستی من را نگاهت آتش زد

همان شراب عجیب تو کار دستم داد

 

همیشه آیه " امن یجیب " می خواندم

عجیب اینکه یجیب تو کار دستم داد

 

و عشق ذائقه ام را دوباره شیرین کرد

همینکه سرخی سیب تو کار دستم داد

تنهایی من

پشت تنهایی من که رسیدی ، گوشهایت را بگیر ! اینجا سکوت ، گوش تو را کر میکند!

اما چشمهایت را باز کن تا بتوانی لحظه لحظه ی اعدام ثانیه ها را نظاره کنی هجوم سایه های خیال، سرابهای بی وقفه ی عشق، تک بوسه های سرد و فریادهای عقیم جوانی منظره ای به تو میدهد که میتوانی تنهایی مرابه خوبی ترسیم کنی.

غربت

ماه بالای سر آبادی

اهل آبادی در خواب

روی این مهتابی,خشت غربت را میبویم

باغ همسایه چراغش روشن

من چراغم خاموش

ماه تابیده به بشقاب خیار,به لب کوزه ی آب

غوکها میخوانند,مرغ حق گاه گاهی

سنگها پیدا نیستند گلچه ها پیدا نیستند

سایه ی از دور,مثل تنهای آب ,مثل آواز خدا پیداست,نیمه شب باید باشد

دب اکبر آن است ,دو وجب بالاتر از بام

آسمان آبی نیست روز آبی بود

یاد من باشد فردا برم باغ حسن گوجه قیسی بخرم

یاد من باشد لب سلخ طرحی از بزها بردارم

طرحی از جاروها سایه هاش در آب

یاد من باشد هر چه پروانه که می افتد در آب,زود از آب در آورم

یاد من باشد کاری نکنم به قانون زمین بربخورد

یاد من باشد فردا لب جوی حوله ام را هم با چوبه بشویم

یاد من باشد تنها نیستم

یاد من باشد ماه بالای سر تنهاست